شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند
تا خودِ صبح از سرورعشق،بیداریم ما ما لبِ پیـمانـهایم ازبـاده سرشـاریم ما
هُرم خورشید آمد ومیخانه راتبخیرکرد پس شبـیه ابـر،در پیـمانه میبـاریم ما
ما سیاهی لشکر عشقِ حسین وزینبیم مفـتخـرهـستـیم که گـرمی بـازاریم ما
ثروت اصلی ماهاخاکپای زینب استتربتشاعلاست؛پس دیگر چه کم داریم ما؟!
در حقـیقـت شاه، اما در لـباس نوکریم ظاهـراً سـرباز،اما کهـنه سـرداریم ما
ما فـداییهای اربـابـیم وبانـوی دمشق
گَردِ راه زینـبـیم وزیرجاروی دمشق
ما همه دلدادۀ عشقیم ودلبرزینب است هرچه که از عشق گفته میشود در زینب است
دربیان وصف او اعجاز،کم میآورد آنکه باشد رتبهاش مافوق باورزینب است اولین و بهترین شخصی که میآید به ذهندرزمان گفتن معنای«خواهر»زینب است خطبه که میخواند،پرسیدند ازخود کوفیانزینب کبراست حیدر؛ یا که حیدر زینب است؟! عاشق ومعشوق یک روحند،اما دردوجسماوحسین است وحسینش هم سراسرزینب است
برلب ما نوحه خـوانها معنی دَم آمده
شور میگیریم، چون شور محرم آمده
آمده از عرش، جانان حسن؛جان حسینآنکه بیمار حسن هست و پریشان حسین پنجتن را حق خلاصه کرده دریک شیرزن پس تمام عشق،آمد روی دامان حسین وحی نازل شد میان رحل آغوش حسین آیهای ازکـوثـر آمـد بیـن قـرآن حسین گر چه درآغوشِ یارش گریهاش بند آمده هست اما تا هـمیـشه ابرِ بـاران حسین
با برادرگفت که من آمدم غصهنخور!حرف میزد چشمِ اوبا چشم گریان حسین
اولـین دیـدار اینـجـا بـود، امـا آخـرش بود درگودال،آنجاکه جدا میشد سرش